من شاید جز آدمهای بی خیال دسته بندی نشم، اما آدمیم که وقتی توی ورطه های هولناک گیر می کنه و می بینه کاری از دستش برنمیاد خودش رو می زنه به بی خیالی و انقدر فکرش رو مشغول چیزهای دیگه می کنه که از هولناکی قضیه براش کم بشه.
راستش فکر کنم اگه این مدلی نبودم، توی این دو سال اخیر یه بیست سالی پیرتر شده بودم، بسکه هی ورطه هولناک جلوم سبز شد و هی استرس، نگرانی، غم و ... پشت سرهم برام اومد.
حقیقت اینه که همه مشکلاتمون هم ختم به خیر شدن. ولی هنوز از زیر بار یکیشون بیرون نیومده یه مشکل جدید میاد سر راهمون و یه دغدغه و یه نگرانی جدید...
البته وجود آرامش بخش متین، وجود امن و نازنین متین رو هم توی آرامش همه این روزهای سخت نمی شه نادیده گرفت...
ایشالا که هرچی هست خیره.مراقب خودت و علی کوچولو و همراه خوب زندگیت باش
منم تو این یک سال اخیر دقیقا همینم
خب بالاخره اومدی.خیلی خوشحالم که خوبی دوست خوب من.علی رو ببوس
عزیزم امیدوارم اینم ختم به خیر بشه....خوبه که به چیزهای دیگه فکر می کنی یعنی می تونی...من خودم رو با فکر و خیال الکی آزار می دم...هی هم دعا می کنم خدا این فکرهای بد رو از ذهنم دور کنه
ای وای بازم مشکل؟
ایشالا اینم مثل بقیه میگذره و ختم به خیر میشه.
چقد وبلاگتو دوس دارم:*
تموم ارشیوتم خوندم ..
لطف داری