تب


بعضی روزها آرومند. ملتهب نیستند. اما سنگینند، خفه‌اند. بعضی روزها انگار که تب دارند.


هرچی فکر می‌کنی کاری از دستت برنمیاد که سنگینیش رو کم کنی. خفگیش رو کم کنی. فقط می‌تونی هی آب خنک بخوری و هی شربت خاکشیر پر از یخ درست کنی تا یه ذره از تبش رو کم کنی. 


فقط می‌تونی بنشینی و نگاهش کنی و هی آرزو کنی که زودتر برسه به غروب، زودتر برسه به شب، زودتر برسه به آخر شب و توی خنکای شب تموم بشه، محو بشه و یه روز دیگه شروع بشه. یه روز تر و تازه...

   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد