گاهگاهی سحر فلوتش رو همراهش میاورد مدرسه و زنگهای تفریح یا حتی سرکلاس بعضی از معلمها برامون فلوت میزد. سحر فلوت میزد و سپیده هم همراهش میخوند.
سحر آهنگ greensleevs رو از همه آهنگها بهتر میزد و سپیده با صدای لطیف و دوست داشتنیش همراهیش میکرد:
تو کوچهمون
سگِ لنگی بود
که چشماش
همرنگ آسمون بود
ما با دست
پر از سنگ و چوب
اونو از کوچهمون
میروندیم
تا اون سگ مهربون
یه روز از کوچهی ما
غمگین رفت
جای پایِ لنگِ اون
تـــویِ ذهــنِ مــا
بسته نقش
اون رفت و بچگیهای ما
به دنبالش از کوچه پر زد
خـورشــیــد آرزوهـای مـا
از آسمونِ سیــنه سـر زد
وقتی سپیده رفت فرانسه، وقتی سحر همراه فلوتش رفت کانادا، بچگیهای ما هم از کوچه پر زد...
اما برعکس این روزا که خاطرهها همشون به شکل فیلم و عکس روی هارد کامپیوتره، خاطرههای اون روزا زندهی زنده توی قلب و ذهنمونه. خاطراتی که لازم نیست نگران پاک شدنشون باشیم...
سلام مستانه بانو ... صبح شنبه ات به خیر و شادی
تو همیشه آدمو می بری به جاهای دور و دوست داشتنی
با دزی موافقم... امکانات جدید وبلاگ هم مبارک
دارم دانلودش میکنم . با پارگراف آخر خیلی حااال کردم
نمیدونم چرا این آهنگ منو یاد نل انداخت... آهنگش همین بود؟
نوشته هاتو دوست دارم همیشه موفق باشی
فک نکنم آهنگ نل همین باشه
چقدر در خاطراتت فرو رفتی تازگیا؟؟!!
گاهی وقتا احساس میکنم آدم کم هوش و هواسی هستم .... شده فکر کنی از کودکی یا نوجوانیت خاطره خیلی قوی و واضحی نداری ؟!!!!
حس خوبی نیست ... اوموقع آدم نمیدونه کی رو مقصر بدونه !
سلام
موفق باشی
یاد گذشته ها بخیر..
خاطره...... خاطره..... خاطره.... همه ی زندگی گذشت ست... همه ش خاطره...
اگه خاطره هامونو ازمون بگیرن چی ازمون باقی می مونه؟!
مستانه عکس این خانومه که داره فلوت می زنه خیلی زیباست.آدمو به رویا هاش می بره.
از اینهمه رفتن دلم می گیرد...
واقعا چقدر خاطراتی که جایی ثبت و ضبط نشده اند زنده تر و شفاف تر و روشن ترند.